نیمهء پنهان
نیمهء پنهان

نیمهء پنهان

به سوى نور نگاه کن

بعد از مدتها رفتم سفر اونهم تنها، خیلى نیاز داشتم فارغ از گرفتاریها و مسئولیتها چندى با خودم خلوت کنم . بى مرز براى خودم گشتم، از کنسرت گوگوش لذت بردم، خرید کردم، بدون نگرانى از کربوهیدراتها لذت بردم، نسشتم توى یه کافه و یه کاپوچینو با شیرینى سفارش دادم و شیرینیم رو با دو تا کبوتر تقسیم کردم، با صداى بلند خندیدم، مهمونى رفتم، شبها دیر خوابیدم وروزها مغازه ها رو یک به یک گشتم و...

کلى روحیه ام عوض شد، خیلى بهم خوش گذشت، فهمیدم تو زندگى میشه از چیزهاى خیلى کوچیک لذت برد مثل تقسیم شیرینى با کبوترها، یا حتى گریه کردن با خاطرات تو کنسرت گوگوش بدون اینکه کسى نگاه پرسشگرش رو به چشمهات که از اشک میسوزه دوخته باشه.

شبها سنگین خوابیدم و صبحها سبک بیدار شدم، دوباره احساس جوانى کردم، شب سال نو میلادى کنار رودخانهء راین وسط ازدحام یهو حس کردم چقدر سبکم، چقدر خوبه که اینجام، با خودم فکر کردم هنوز جوونم و رنگ و لعابى دارم، خوشحال بودم که چشمهایى هست که هنوز خریدارانه نگاهم میکنه و یک نوع رضایت درونم رشد کرد که فقط خانمها درکش میکنن. 

از ساعتى که سوار قطار شدم که برگردم تصمیم گرفتم حد و مرز غمهام رو مشخص کنم و دیگه اجازهء پیشروى بهشون ندم، اختیار دیگران دست من نیست اما اختیار گوشهام که دست خودمه و دیگه هیییییییچ حرف بى ربطى رو نمیشنوم. همهء موزیکهاى غمگین رو از تو ممورى پاک کردم. و حالا من جدیدى متولد شده که امیدوارم بتونم زنده نگهش دارم.

جیران فوریه ٢٠١٤



نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمین چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت 19:18 http://donyayeyasamin.blogsky.com/

سلام دوست عزیز
خوشحالم از تصمیمی که گرفتید با آرزوی روزای شاد

سلام مرسى عزیزم ،امیدوارم هرگز به دل زیبات غم راه پیدا نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد