نیمهء پنهان
نیمهء پنهان

نیمهء پنهان

دوباره عشق

داشتم فراموش میکردم عاشقى رو که تو غرورش غرق شده بودم. سخته ولى من کوه صبرم در برابر غرورش، اصولاً مٓردٓم رو با غرورش دوست دارم، محکم و پر صلابت. با تمام دو رنگیهاش دوستش دارم و این یعنى هنوز عاشقم، این بهترین مژده است براى قلبم که از درد تنهایى کند میتپید. 

گاهى از واکنشهاى خودم تعجب میکنم!!!! چطور خدا اینهمه سکوت به من هدیه داده؟ چطور میتونم تلخکامیها رو مزمزه نکرده قورت بدم؟ چطور میشه که باز احساس میکنم دلم براش تنگ شده؟ عاشق کور به من میگن که بعد از اینهمه تنگنا باز اطو کشیده تمام قد جلوش ایستادم و حالا بی صبرانه در انتظار آمدنش. 

بهار رو باز هم خودش براى من هدیه میاره همون مردى که سالها با او زندگى کردم و زندگیم رو مدتى زمستان کرد، و چقدر خوشحالم که تو سرماى اون روزها یخ نزدم. دوباره گرمم، دوباره نفس تازه کردم، دوباره بهار شدم، دوباره عشق...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد